[ad_1]
آنها در ايران متولد شدهاند. ميگويند تنها جايي که در آن احساس تبعيض نکردهاند، اينجا روي صحنه بوده. روي صحنه تئاتر ندبه پنجرهاي برايشان گشوده شد؛ درکشوري که حالا کشور خودشان ميدانند. بازيگران تجربه متفاوتي را از سر گذراندهاند و اين روزها آرزويي ندارند جز اينکه تئاترشان مجوز اجراي عمومي بگيرد.
هنرنمايي دختران افغانستاني روي سن، همه را غافلگير کرده، بويژه اينکه بزرگترينشان ۲۳ ساله است. همگي تازه کارند و نخستين تجربه جدي و حرفهاي زندگيشان را پشت سر ميگذارند. همه ازخلاقيت، اعتماد به نفس و جسارت آناهيتا زينيوند در بهرهگيري از استعدادها، بدون داشتن نگاه از بالا به پايين و کليشههاي حرفهاي سخن ميگويند. اينکه انتخاب اين دختران جوان با استعداد باعث شده اکنون مخاطبان افغانستاني و ايراني يکدل و در کنار هم، از دردها و دغدغههاي مشترکشان حرف بزنند.
آناهيتا زينيوند، کارگردان ندبه تجربه ۱۰ سال کار با کودکان افغان را دارد و براي به صحنه بردن تئاتر ندبه، يک سال و نيم با دختران نوجوان افغان کار کرده تا در نهايت ۵ دختر افغان در کنار بقيه گروه که ايراني هستند روي صحنه هنرنمايي کنند: «من يک معلم هستم و کاري به قوميت، مليت و نژاد آدمها ندارم و چون در سازمانهاي اجتماعي (ان. جي. او) مرتبط با افغان ها فعال هستم، مخاطب اصلي من در کار، کودکان و نوجوانان افغانستاني هستند. سيستم آموزشي معمولاً بچههاي افغانستاني را قبول نميکند و چون خيلي از آنها براي درس خواندن دچار مشکل هستند، گرايش بيشتري به سازمانهاي غير دولتي دارند، هرچند با فرمان رهبري تا حد زيادي مشکل مدرسهشان حل شده و دوستان مهاجر توانستهاند به مدرسه بروند.»
هنوز تئاتر ندبه موفق به اخذ مجوز نشده و همه گروه نگرانند،آن طور که زينيوند ميگويد همه نگراني گروه سرخوردگي اين دختران افغان است که ممکن است يگانه فرصتشان را براي ديده شدن از دست بدهند: «شکايت نامهمان را به خانه تئاتر برديم ،اما هنوز جوابي به ما ندادهاند؛ حتي نميدانيم در مرحله گرفتن مجوز هستيم يا نه؟ کار در مرحله نظارت و ارزشيابي هنرهاي نمايشي تالار وحدت است. در دو شب نمايش خصوصي قرار بود اعضاي مرکز بيايند، کار را ببينند و مجوز صادر کنند ،اما هنوز هيچ خبري نيست. هفت بازيگر اصلي اين نمايش جزو مستعدترين بچههايي هستند که ميشناسم و ۵ نفرشان هم افغان هستند. من تلاش کردم تمام تجربيات سال هاي کارم را به اين بچهها انتقال بدهم. نمايش ندبه يک نمايش زنانه است، در هنگام کار با بچهها به اين نتيجه رسيدم که ميتوانيم باهم کار کنيم.»
نمايشي به دور ازنژاد و قوميت به قول زينيوند نمايش ندبه يک نمايش کاملاً زنانه است. نمايش در يک طربخانه ميگذرد، زناني که هر کدام به نوعي زخم خورده جامعه هستند؛ در پايان زنان لب به سخن ميگشايند و هر کدام از درد و رنجي که از سر گذرانده، سخن ميگويند. دردها و رنجهايي که فقط مخصوص آنها نيست و زنان زيادي چنين تجربههاي تلخي را از سر گذراندهاند.
زينيوند ميگويد: «آقاي بيضايي مخزني از دانش نمايشنامهنويسي هستند. من ميتوانستم سراغ نمايشنامههاي خارجي بروم اما ندبه زنانه است و محور اصلي آن زنان هستند. من وارد اين جمع زنانه شدم. مشکلات و آسيبهاي زنان دغدغه همه ما شد. در اين نمايش ديگر قشر و طبقه مهم نبود. خشونت ها و آسيبها ربطي به طبقه ندارد، کسي که در شمال شهر هم زندگي ميکند همانقدر مورد آسيب قرار ميگيرد که ديگران قرار ميگيرند، براي همين محور اصلي کاري ما خشونت و آسيبهاي زنان شد.» اما انتخاب طربخانه در اين نمايش چقدر با بحث آسيب ها ارتباط داشته، زينيوند ميگويد: «طربخانه يک نماد است، اينکه فکر کنيم هميشه آسيب ها جنسي است، اشتباه است و آقاي بيضايي هم بهعنوان نماد از آن استفاده کرده.»
ميپرسم آيا عمدي در استفاده از بازيگران افغان در اين نمايش وجود داشت؟ زينيوند در پاسخ به اين سؤال هم ميگويد: «سال ها پيش وقتي بچههاي افغانستاني سر کلاس مينشستند، بچههاي ايراني کنارشان نمينشستند يا بالعکس. در سال هاي اخير فرهنگسازي خوبي شده و بچهها آموزش ديدهاند که باهم ارتباط داشته باشند. در کارهاي قبلي بازيگران ايراني وقتي ميديدند همه بازيگران کارهاي من افغانند حاضر نميشدند، کار کنند و اين حتي شامل بازيگران حرفهاي هم ميشد، ولي در اين نمايش اصلاً اين طور نبود. اولاً بچههاي ايراني و افغانستاني چون در يک محيط آموزشي درس ميخوانند به خاطر نگاه درست محيط، کنار هم و پشت هم هستند.
گروه حرفهاي در کنارهم قرار گرفتند و در همه بخشهاي کار سعي کرديم با نگاه از بالا مقابله کنيم و تمام کساني را که چنين نگاه افغانستيزي داشتند از صحنه حذف کردم. يک بازيگر مشهور حتي از اين ادبيات استفاده کرد که حالا اين بدبخت ها هم بد بازي نميکنند. اين جملات فقط به خاطر اينکه اين دخترها افغان هستند گفته ميشود و اين يک درد بزرگ است که در ميان روشنفکران هم ديده ميشود، اما در گروه ما در بين بيش از سي نفر اين نگاه ديده نشد و همه باهم دوست هستند.
ما در اين نمايش به صلح، دوستي و نزديکي دو ملت فکر کرديم،اينکه بچهها همديگر را با قوميت و نژاد نشناسند.»به گفته زينيوند طبق فرمان رهبري و قوانين بالادستي هر کودک حق آموزش دارد، اين بچهها اغلب اين آموزش را قبل از ۱۸ سالگي ديدند و مهارت آموختند، چيزي که در فضاي آزاد آموختنش بيش از ۸-۷ ميليون هزينه ميبرد، ولي همه آموزشها رايگان و از جان و دل بوده: «حتي با بچهها ريتم و آواز کار شد.
اين بچهها در اين شرايط سخت کار کردند. کار کيفي است و بايد ديده شود درحالي که اين همه نمايش بيکيفيت اين روزها روي صحنه ميرود. دولت هم که دولت تدبير و اميد است و تنها اميدمان به همين دولت است.»
ندبه برايمان رهايي بود دخترها هم که اين روزها ۱۲۰ساعت فعاليت داوطلبانهشان را ميگذرانند، کم کم از راه ميرسند. سه بازيگر ندبه که با آنها گفت وگو ميکنم شلوغ و پرنشاط اند و با هيجان زياد درباره روزهاي کارشان حرف ميزنند، روزهاي پرهيجاني که در کنار هم گذراندهاند. ساعتها، تمرين سخت. بعضي روزها ۱۰ساعت، گاهي بدون لحظهاي استراحت.
نسرين حيدري ۱۸ ساله، «مستوره» ندبه است: «تئاتر خيلي اعتماد به نفسم را بالا برد، آرزويي را که هميشه در خواب ميديدم بالاخره برايم عملي کرد. قبل از اين خيلي نميتوانستم با آدم ها ارتباط برقرار کنم، روي ارتباطاتم تأثير گذاشت.
قبلاً اگر حرفي توي دلم بود، به کسي نميتوانستم بگويم اما از وقتي کلاس تئاتر رفتم همه چيز عوض شد. ندبه برايم رهايي بود.»
نسرين از واکنش دوستانش هم برايم ميگويد؛ اينکه خيلي از دوستانش باور نميکردند يک دختر افغان توانسته کلاس تئاتر برود و بعد روي سن بازي کند: «برايشان توضيح ميدادم و مشتاق ميشدند که نمايش را ببينند. اگرنمايش مجوز نگيرد، خيلي ناراحت ميشوم. هنوز باورمان نميشود روزهاي خوب باهم بودنمان تمام شده.» نسرين با اينکه در ايران متولد شده ميگويد هنوز حرف هايي را درباره افغانها ميشنود که ناراحتش ميکند: «سمت ما که منطقه پاييني است، هنوز هيچ چيز درباره رفتار با ما تغيير نکرده ولي جاهاي ديگر برايشان فرقي نميکند که ما باشيم يا نباشيم. اين تئاتر خيلي ميتواند نظرها را عوض کند، چون ما افغانها و ايرانيها در کنار هم و باهم کار کرديم و خيلي هم با هم دوست بوديم.»
مليکا اميري ۱۹ ساله در نقش «جميل» هم ميگويد: «من اوايل در جمع بودن واقعاً برايم سخت بود. هميشه سعي ميکردم از جمع فرار کنم، ولي تئاتر به من آموخت که ميتوانم در جمع نظرم را بگويم و اينکه وقتي ناراحت يا خوشحال ميشوم، احساسم را بيان کنم. قبلاً اگر ناراحت ميشدم بروز نميدادم ولي الان هرچي توي دلم هست به زبان ميآورم.
خانوادهام کاملاً مخالف تئاتر بودند اما من با خواسته خودم آمدم و سعي کردم بعداً خانوادهام را راضي کنم. خيليها وقتي ميفهميدند من تئاتر کار ميکنم تعجب ميکردند. برايم اين عکس العملها مهم نبود و باز ادامه ميدادم. بعد از دو شب اجراي خصوصي ندبه هر شب خواب نمايش را ميديدم، در ارتباط با تماشاگران واقعاً فکر ميکردم يک خانوادهايم.
در گروه ما همه باهم صميمي بوديم و هيچکس نگاه از بالا نداشت. اگر يک ايراني از محله ما بيايد و اين تئاتر را ببيند حتماً به اين فکر ميکند که چقدر خوب ايرانيها و افغانها باهم کار کردهاند.»
پريسا محمد حسين، ۲۰ ساله نقش «هاجر» را بازي کرده. او ميگويد: «موقع تمرين تئاتر روحيهام عالي بود، ميخنديدم، گريه ميکردم… هميشه تا پيش از اين گريه کردن برايم سخت بود الان راحت شدهام و ارتباطاتم هم با همه بهتر شده. اين تئاتر جايي بود که در آن هرگز مورد تبعيض قرار نگرفتيم.»
زينيوند ميگويد: «تئاتر درهر طبقه و هر گروه سني به انسان کمک ميکند و اين بچهها هم آسيبهاي مختلف ديدهاند. من خودم بچه جنگ هستم. خشونت و جنگ را تجربه کردهام. وقتي از شهر خودم به تهران آمدم، هيچ مدرسهاي حاضر نشد ثبتنامم کند. چند ماه سرگردان بودم تا دوباره برگشتيم شهر خودمان. بنابراين نگاههاي بيمهر را چشيدهام و اين بچهها را بهتر درک ميکنم.»
در پايان نمايش زنان پرچم ايران را در دست ميگيرند، زناني که زير بيرق بيگانه نميروند، زناني که با وجود گلولهباران توپ و تانک از مقاومت دست نميکشند. «گلباجي» يکي از شخصيت هاي نمايش ندبه در سکانسي از آن ميگويد: «هيچوقت نفهميدم وطن دارم، تا زماني که خواستند از دستم درش بياورند.»به احترام سردار بيبي مريم موسيقي لري در سالن ميپيچد. آهنگي به احترام شهداي مشروطه و فداکاريهايشان و به احترام سردار بيبي مريم و زنان مبارز ايران زمين…
[ad_2]