[ad_1]
مجله اینترنتی طوطی: ريشارد واگنر
موسيقيدان، کارگردان تئاتر، مقالهنويس و يکي از بحثانگيزترين آهنگسازان
سبك رومانتيسم موسيقي آلمان است. مجموعه ي آثارريشارد واگنر افزون بر ۱۱۳ اثر موسيقي در زمينههاي گوناگون اپرا، ترانههاي چندآوايي، سونات و سمفوني، ۱۶ جلد كتاب در زمينههاي تئوري موسيقي، ادبيات و سياست را دربر ميگيرد.
او به گفتهي موافقان و مخالفانش، موسيقي بيانگر سدهي نوزدهم ميلادي را به اوج رساند و كلام و موسيقي را به بهترين وجه درهم آميخت.
اگر تا پيش از واگنر ملودي، پايهي اصلي موسيقي كلاسيك به شمار ميآمد، با او و پس از وي هارموني نيز از پايههاي اصلي بيان آهنگين به حساب ميآيد تا جايي كه بحث دربارهي “آكورد تريستان” يعني موسيقي چندآوايياي كه واگنر براي اپراي “تريستان و ايزولده” خود آفريد، هنوز به پايان نرسيده است.
آغاز كار و جواني
ريشارد واگنر در ۲۲ مه ۱۸۱۳ در شهر لايپزيگ در شرق آلمان زاده شد. او فرزند نهم خانواده بود. سال تولدش سال جنگ و شكست ناپلئون بناپارت در مقابل آلمان و روسيه بود. در شش ماهگي پدر و در ۷ سالگي ناپدري مهربانش لودويگ گاير را از دست داد و از آن پس كشيش هنردوستي به نام وتسل Wetzel چند سالي تربيت او را به عهده گرفت.
بدين ترتيب واگنر هنر را از خانواده به ارث نبرد. شايد همين دليل برجستگي كار او در اپرا و موسيقي دراماتيك يا حتي موسيقي تئاترال باشد در حاليكه او ترانهها، مارشها و قطعاتي براي پيانو نيز ساخته است.
همسر دومش كوزيما كه دختر آهنگساز بنام آن زمان فرانتس ليست و خود پيانيست چيرهدستي بود، نوشته كه ريشارد واگنر براي آفرينش يك قطعه، همواره نيازمند تجسم تصوير مشخص يك صحنه بوده است. او هرگز نميتوانسته موسيقي مجرد يا “هنر براي هنر” بيافريند.
واگنر از تربيت موسيقايي در كودكي و آموزش بلندمدت آكادميك اين فن در دانشگاه محروم بود. شايد به همين دليل با ساختن آثار پرطمطراق همواره در پي جبران اين كمبود ميگشت. او نخست خود سرودههاي اپراهايش را ميساخت و سپس براي صحنههاي مشخص، آهنگهايي مينوشت.
هنگامي كه ريشارد واگنر در ۱۸ سالگي به مدرسه ي عالي موسيقي لايپزيگ راه يافت، هنگامهي شورشها و انقلابهاي شهروندان آلمان عليه فئودالها و نظم پيشين، در اوج خود بود.
تأثير جنبش دموكراتيك وحدتخواهان آلمان كه در سال ۱۸۴۸ به اوج خود رسيد، بر واگنر و كارهايش چنان ژرف بود كه شايد بتوان شهرت و اعتبار او را مديون اين جنبش دانست.
فرار به سوئيس
در سال ۱۸۴۹ واگنر در شهر درسدن در شرق آلمان ميزيست و به همراه روشنفكران انقلابي ميكوشيد در راه برچيدن نظام پوسيده، گامهايي بردارد. هرچند او مانند برخي روشنفكران همشهرياش مستقيما به نيروهاي نظامي انقلابي نپيوست، ولي به اتهام تحريك مردم و برهم زدن نظم عمومي تحت پيگرد قرار گرفت و به سوئيس گريخت.
تأثير اين جنبش در آثار و كارهاي واگنر تنها در اپراي بلند “حلقهي نيبلونگن” كه به موضوع افول نظام اشرافي در سدههاي ميانه و غروب و نابودي خدايان پرداخته محدود نميشود. اين تأثير حتا در ساختمان تئاتر خصوصي كه او در شهر بايرويت Bayreuth در جنوب آلمان براي اجراي سالانهي كارهاي خود با عنوان “فستيوال بايرويت” برپا ساخت نيز آشكار است. هدف واگنر اين بود كه در ساختمان اين تئاتر خبري از لوژهاي ويژه و صندليهاي رديف اول و دوم نباشد بلكه همه دايره وار در يك سطح بنشينند.
بماند كه اين فستيوال جايگاه و پايگاهي در مردم عادي پيدا نكرد و همواره محل تجمع دولتمردان و ثروتمندان و برگزيدگان سياسي و فرهنگي باقي ماند.
واگنر نخستين آثار موسيقياش كه قطعه هايي براي پيانو و كم و بيش تقليدهايي از فرانتس شوبرت و بتهوون بودند را در ۱۹ سالگي و زير سرپرستي نخستين استادش تئودور واينليش نوشت و اجرا كرد.
اما بذر برخي از آثار مستقل بعدي او مانند “پيشدرآمد لهستاني” كه زير تأثير جنگهاي لهستان عليه روسيه و آشنايي با يك اشرافزادهي لهستاني ساخته شدند، در همين زمان پاشيده شد. آفرينش تنها سمفونياش “سمفوني در دو ماژور” را نيز در همين سالها يعني از نوزده سالگي آغاز كرد كه آن هم تقليدي از بتهوون و هايدن بود.
در آستانهي بيست سالگي بود كه بازيگري برادرش در تئاتري در لايپزيگ او را به فكر ساختن اپرا و آفرينش نخستين درام موسيقايي وي di feen يعني “پريان” انداخت.
در سال ۱۸۴۷ واگنر بود كه براي نخستين بار، مقالهاي دربارهي رهبري اركستر نوشت و سبك نوي در اين زمينه بنا نهاد كه در آن رهبر افزون بر عصاي خود با حركات و سكنات چهره، اركستر را هدايت ميكند.
واگنر و يهوديستيزي
ريشارد واگنر۳۷ ساله بود كه در اوت ۱۸۵۰ بحث انگيزترين مقالهي خود “يهوديت در موسيقي” را در “مجله ي موسيقي نو” منتشر و بدين ترتيب به انديشههاي آزاديخواهانهي خود پشت كرد. گفتني است كه در سدهي نوزدهم يهوديستيزي بيشتر جنبه نظري داشت و هنوز ابعاد عملي جنايتکارانه مانند دوران نازيها را به خود نگرفته بود. يهودي ستيزان چپ و راست آزادانه در اين زمينه داد سخن ميدادند و حتا ماركس در نوشتار “مسألهي يهوديان” به عنوان انتقاد از قوم خود خداي يهوديان را پول و خداي جهان را خداي يهود، قلمداد ميكند.
در چنين جوي است كه واگنر نيز انديشههاي يهوديستيزانهي خود را آشكار ميسازد و ادعا ميكند كه “يهودي تا زماني سروري ميكند كه نيروي تلاش و كوشش ما را پول تعيين كند”.
بدين ترتيب واگنر ماركس را دستاويز انديشههاي خود قرار ميدهد تا ديدگاهاش از او گذر كند و به يهوديستيزي بيمارگونه تبديل شود.
هيتلر در يكي از سخنرانيهايش واگنر را سرمشق خود دانسته بود. تاريخدانان بسياري واگنر را در كسب اعتبار نازيها در ميان مردم آلمان مسئول ميدانند.
از سوي ديگر ريشارد واگنر در جواني يار و همنشين ميخائيل باكونين باني آنارشيسم و گئورگ هروگ Herweg هموند كارل ماركس بود و از اين دو شخصيت تأثير بسيار پذيرفت. در زمان سالخوردگي نيز او همواره بر ضد حكومتهاي مركزي داد سخن ميداد و اصولا با نهادهاي متمركز ميانهاي نداشت.
شايد بتوان واگنر را به عنوان فرزند دست راستي زمان خود يهوديستيز شمرد، اما شايد زياده روي باشد اگر او را سرمشق و فراهمساز ناسيونال سوسياليسم و جنايات هيتلري بدانيم. به نوشتهي واگنر شناس بنام آمريكايي پروفسور واينر، ريشارد واگنر بيگمان در آثار خود نيز يهوديستيز است.
آثار واگنر در زمان نازيها بيش از هر آهنگساز ديگر از رسانهها پخش ميشدند اما همانها اپراي “پارسيوال” او را به علت گرايشهاي صلحجويانهي مضمون آن، ممنوع اعلام كردند.
پيش به سوي شهرت
واگنر در سال ۱۸۵۰ از فرانس ليست آهنگساز و پيانونواز سرآمد اتريشي – مجاري خواست اپراي “لوهنگرين” او را به روي صحنه آورد.
ليست با آماده سازي و اجراي اين اپرا در شهر وايمار با حضور سرشناسان هنر و سياست، واگنر را در جهان هنر آن روزگار مطرح ساخت. “لوهنگرين” هنرمند نابغهي تنهايي است در محيطي نابسامان. او نيازمند احترام نيست بلكه مشتاق عشق است. “لوهنگرين” شناختهترين اپراي واگنر است. آميزهايست از جنبههاي عادي و زميني با سويههاي والاي آسماني. اين اثر چنان در جامعهي فرهنگي آلمان جا افتاده كه آلمانيها گاه امروز هم بهجاي “اي خدا” به نشان شگفتي، با الهام از اپراي “لوهنگرين” ميگويند: «mein lieber Schwan) يعني “اي قوي عزيز”.
زندگي خصوصي و آخرين سالها
اين آهنگساز برجسته آلماني ۲۳ ساله بود كه براي نخستين بار با هنرپيشهاي به نام مينا پلانر ازدواج كرد .
زندگي خصوصياش در عشقهاي كوتاه و بلندمدت و تماس با برگزيدگان زمان ميگذشت. براي نمونه چنان در دل پادشاه ايالت باواريا لودويگ جا باز كرده بود كه لودويگ در ۲۰ سال آخر زندگي آهنگساز، هزينههاي كلاني از صندوق عمومي صرف او و اجراي آثارش كرد.
۶۳ ساله بود كه با كمك پادشاه لودويگ ملكي در شهر بايرويت خريد. از آن پس “فيستوال بايرويت” كه در اصل اجراي سالانهي آثار خودش بود را در تالار تئاتر آن ملك برگزار كرد.
ريشارد واگنر در روز ۱۳ فوريه ي ۱۸۸۳ ميلادي هنگامي كه مشغول نوشتن مقالهي “زنانگي در آدمي” بود، در بايرويت درگذشت اما بحث و مجادله دربارهي زندگي و آثار پر شر و شورش هنوز همانند زمان خودش ادامه دارد.
[ad_2]